آخرین گام های بلند اوستا.
سرانجام ،لحظه های پر از دل شوره ونگرانی، به پایان می رسد.
دیگر نیازی به سیمان ،ماسه و موزائیک در دقیقه" نود" ی نیست ،چون اوستا با من کنار آمده و از باقیمانده مصالح موجود، استفاده حداکثری کرده است.
نفس راحتی کشیده و احساس رضایت می کنم .
"اوستا حُجّت " لاهیجانی ، با گام های بلند خود، راهی دستشویی می شود.وبه شاگردش می گوید که اول دور وبر را خوب تمیز کرده و بعدبه سراغ جمع کردن وسایل بنایی برود.
من با وجودی که روزهای سختی را پشت سر گذاشته ام ،اما حالا احساس خوبی دارم ،احساسی که بدون شک، تمامی صاحبان کار، در پایان کار بنائی شان دارند.
به طرف بساط چای می روم تا با آوردن ونوشیدن یک لیوان چای دم کرده و دبش،خستگی یک روز پر کار را از تن همه بیرون کنم .
درباره این سایت