محل تبلیغات شما

      قصه آقا مصطفی و  خانه باغ خانوادگی " محسن آباد".

این روزها ،"مرد قانون" ما،هر شب خواب "خانه باغ " روستای " محسن آباد" را می بیند،چون خانواده او با مشارکت خانم دکتر،مثل دیگر خانواده های باغدار مشهدی ،حالا صاحب باغ شده اند؛باغی که حدود ۲۶۰۰متر مربع مساحت داشته و در بافت روستا قرار دارد.

هر چند که فاصله این باغ تا خانه کمی دور است (۱)؛ اما اواین باغ راخیلی دوست دارد؛از  نظر او به جز دوری راه ،همه چیز این روستا عالی و بی نقص است ، از بولوار ورودی روستا گرفته  تا  سوپر ومسجدی که نزدیک خانه باغ است،از سکوت و هوای پاکش،واز همه مهمتر وجود خانم دهیاری که بر روستا حکومت می کند ، آقا مصطفی ما حالا دیگر نگران خرید بستنی و نوشابه مورد علاقه اش،از راه دور نیست ،از طرف دیگر، " ماه بانو"  چشم وچراغ ماهم، در یک چشم به هم زدن ، خود را به مسجد روستا، رسانده و نمازش را در خانه خدا می خواند،خلاصه از انتخابش برای خانواده ،از اینکه برخلاف نظر خانم دکتر، پول  اضافی بابت "برند " زمین خانه باغ نداده اند ،احساس رضایت کامل می کند.او عاشق زندگی در بافت روستاست ، کوچه روبروی مسجد ، هر باربرایش خاطره می سازد.برای امنیت  بیشتر،اودوست دارد که هر چه زودتر دیوارهای کاهگلی کوتاه انتهای باغ برچیده وبه جایشان دیوارهای بلندسیمانی ساخته شود،او همچنان ،نگران ماهی های قرمز استخر انتهای باغ است،او درآخرین دستخط مجازی خود، اینگونه از نگرانی تازه اش یاد می کند ؛ :

 

یکشنبه ۱۰  آذرماه  ۱۳۹۸

سلام جوون ، حالا که ننه سرما، موقتا گریبان شهر ما را رها کرده؛فرصت آخر هفته را غنیمت دانستم و عازم خانه باغ شدم ؛ خانه باغی که حالا کم کم دارد شکل و شمایل خودش را پیدا میکند . هر چند به قول حضرت والا، اسیر و عبید عمله بنا هستیم، اما خرسندی حاصل از بالا رفتن دیوار سمت چپ باغ، همه چیز را به ورطه ی خوشی کشاند . دیوار القا کننده ی حس امنیتی خوبی بود که ما را خوش امد . سری به ماهیان قرمز حوضچه، که کم کمک و به یمن جیره و مواجبی که پدر، روزانه به خوردشان میدهد ما را به رسمیت میشناسند، زدم . بسیار کنجکاو ادعای مسبوق پدر، مبنی بر سرقت این آبزیان با نمک توسط ایادی نا خلف اوستا بنا بودم که با بررسی جمیع جهات و فقد دلایل اقناعی  و اصل کلی برائت، موضوع ماده ی 37 قانون اساسی موضوع را منتفی دانستم . هر چند استدلال پدر که کماکان مجدانه بر آن اصرار و ابرام میورزد،  بیراه نبوده، اما محکمه پسند نیست . رختِ برگشت به تن کرده بودیم که ناگهان سر و کله جناب "آقا برات" پیدا شد . یالله کنان و بی هیچ مبادی آدابی، سر به زیر وارد شد و ابراز احساسات خود را از دور روانه ما ساخت . پس گپ و گفتی که صرفا متکلم مع الغیرش برات خان بود، بر ما معلوم کرد که نگهبان اسبق باغ  بوده و از همسایگان ضلع غربی باغ  است که حسب گفته هایش ،جواد اقا مالک قبلی » همه ی زندگیش دست اقا برات بوده . از نوع پوشش و کت و شلوار گل و گشاد و نا متعارفی که به تن داشت؛ به راحتی می شد فهمیدکه قصد موجه جلوه دادن خود را دارد . چیزی که کاملاملموس بود .مضافا ، گلایه هایی مبنی بر اینکه چرا کار باغ را به اغیار سپرده ایم نیز برزبان جاری کرد که گویا برای ما نقشه ها در چنته دارد . خلاصه در تمام راه برگشت فکر میکردم آیا برات خان می تواند در آینده مالک عنوان مصیبت » برای خانه باغ ما باشد یا خیر ؟

                                  

در انتظار سرنوشت خونه پدری ...

از میان خاطره ها...

16آبان،روز تولد "کیان "کوچولو....

باغ ,خانه ,، ,  ,آقا ,روستا ,خانه باغ ,را به ,محسن آباد ,    ,ما را

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

....